همه ترانه هایی را که خوانده بودم ابر شد...

همه ی لبخند هایی که زده بودم آه شد

همه ی آفتابی که نوشیدم

پشت کوه ها گم شد ..

همه ی کلمات بلوری (می خواهم ببینمت) از روی رف اتاق محو شد...

همه ی من ذوب شد..

ببین

چگونه همه ی آن چیزهایی را که ابر و آه و گم شدند نقاشی می کنم..

اگر بیایی

اگر ببینی

می میرم برایت...